(حرف اول) هر تیتری شود پرهیزگار - به قلم بهزاد ترکاشوند
نظری بر حرف اول دکتر صالحی مقدم در فصلنامه کوه شماره هفتاد و دو
سلامی به بلندای راستی از ازل تا به ابد و درودی به پاکی کوهستان و ابرههای بلندآن
این کلام و عنوان نه میتواند حرف اول باشد و نه حرف آخر. مگر نه هر تیتری می شود پرهیزگار. هجده سال سعی در عدم وابستگی و مستقل بودن که میتواند شعار زیبایی باشد و حقیقت غیر از آن .این رخدادی است که ماحصل آن هزاران حرف نشینده و نگفته و تیتر های با معنی و بی معنی و قضاوت های بجا ونابجا باشد. پس تکلیف بی ارتباطان با غیر در این مقوله چه میتواند باشد.گناه ما چیست که تنها مرجع و تریبون ما راه به خطا رفته باشد. چه جفا ها و نا داوری ها بر ما رفته است و هیچگاه جبران نخواهد شد سخت بوده این دوام و تداوم و انگیزه و ارزش و بهای آن را تنها شما میدانید .
زیبا ترین و بزرگترین منشا آب و حیات توده نیست بلکه تجلیگاه عشق و دلبندی و تلاش ماست .
که هر کس از ظن خود شد یار او
تا بوده و هست از شماها یاد گرفتیم که در تقابل با عظمتش تعظیم و کرنش کنیم .هیچ شیبی با قامت راست طی نمیشود مگر با خم شدن و کرنش در مقابل آن. و حالا نمیدانم چرا استادان ما خود درس اصلی را فراموش کرده اند. آیا کامروایی و رخصت ایستادن بر بلندای رفیع مشکلات تاوان ندارد آیا هیچکس تاوان نداده . حال کسی پیدا شده میخواهد بداند تا بگوید نخوت و غرور دارد.
شکست در رسیدن به اوج همزاد و همنفس هم هستند . و فرصت بازگشت بخشی از شانس زندگی است که همه را میسر نمیشود.این شانس همان درایت لحظه ای و کاربردی است که ممکن است در لحظه از هر کسی رو برگرداند.
ارزش گذاری بر کوه و قمار در آن برای کاسبان و خرده بازان فرهنگی معنی دارد و برای عاشق پاک باخته بی معنی است.شاید عدم توانایی از انصراف رفتن ایشان نشانه بارز آن باشد .
در نظر نظر بازی اینان ما بی خبرانیم
تفکر برخورد فکر با احساسات دلیل تلخ آن فاصله نسل قدیم با امروز است . از خودبپرسید دربهای خود را بروی این نسل برای شنیدن احساساتشان چند بار گشودید .و اگر این کار را کسی نمود کج فهم و رو به زوال است.چه دنیای زشتی داریم که هرکه را پاسخگو و چاره اندیش است اینگونه خطاب کنیم.تجربه در این سرای نشان داده که هرکس روشنگر است و پاسخگو بیشتر مورد توهین و ناسزا قرار میگیرید تا یاری و همفکری ایشان. که این مقوله خود دلیل این ادعا است. اگر کرکره را مثل خیلی ها پایین بکشند جای این حرفها باقی نمیماند.
این فاصله بین نسلها آنچنان زیاد شده است که روشهای نوین مورد توهین و تمسخر و و به لحنی کج فهمی میشود.پس ای جوانان نسل امروز همانگونه که آنها رفته اند بروید. دوباره پیراهن چهارخانه پشمی قرمز و زرد بپوشید با شلوارکهای بنددار و کفش چرمی و گلنگ دسته چوبی و..... آهسته بروید و آهسته بیایید . نکند گه گربه شاختان بزند.وگر نه شما خاک در چشم دیگران میپاشید و تیشه بر ریشه کوهنوردی میزنید وکج فهم و آخرین سلحشور جنگی میشوید .که اینان دوست دارند به این جنگ دامن بزنند.
نشان دهند لیاقت تنها از آن ایشان است و بس
اگر طلا و زر میخواهید باید جور بکشید و با نشستن هرگز نمیرسی. بدعت غلط در مقدس سازی و ...چه کلمات سنگینی که نابجا و نا کارآمد نقش بسته و فقط برای پر کردن سطور ارزش دارد.زیرا نه پیام و نه دلیلی برای فهمیدن ایجاد میکند.هیچ کس مقدس نمیشود مگر به تقدس رفتار و عمل کند. با حرف و تفسیر در هیچ کجای تاریخ مقدس و پاکیزه ای سراغ نداریم.اتفاقا دروغ و کجی از همین حرف زنها و مفسران سر بر می آورد .
راه نو رفتن و حرف نو زدن و کار نو کردن نزد اینان تداعی دون کیشوت میکند . و میدان جنگ و ستیز را یاد آور میشود . کج فهمی از آن کسی است که راستگو ترین افراد را در این مجال وارونه گو و متوهم نام نهد.کدام کجی و نا راستی را دیده اند که حالا شعار زده و جو زده میشوند.
تنها نکته قابل تامل و تصدیق این حرف اول بیماری طرفداران جنگ است که شدیدا با آن موافقم.
در زیر پوست لایه های تشکیلات کوهنوردی اتصال به سیستم های دولتی و غیر مردمی بهانه فخر و مباهات شده و صعود و شغل و عنوان برای بعضی ها آمال و دلیل حضور شده و اگر این را احدی نپسندند و یا نخواهند اینگونه باشد آن وقت دارای افکار غلط و واگیر دار خواهند شد که به ارث هم خواهد رفت .اگر این نوع توسل پاسخگوی نیازهای همه باشد بدان متوسل میشوند. پس حتما دارای ایراداتی است که همه را بخود جلب نمیکند.
همیشه مدافعان سیستم های دولتی آن خارج رفته ها و صعود کرده ها و مربی شده ها و سمینار رفته ها و کلاس رفته ها و کارشناس جا زده ها هستند.شاید دلیل اصلی این تقابل همین ها باشد . یعنی ایجاد حق انحصار ایجاد حق تصمیم گیری برای دیگران و میز های بزرگ و عنوانین دهان پر کن. تجربه نشان داده هر کس از این نمد کلاهی برداشته دلبسته آستانش شده که البته مواهب آن هم رسیده و میرسد.
از شعبده این مقام خلق کارشناسان متولدین در این پیله از پیش تنیده است .که آن هم دوام نداشته و بریده های فراوان دارد.که جبهه سومی در خودشان ایجاد نموده اند که تاب همکار و هم فکر قدیمی و همنشین آن میز اسبق را ندارند.
آقایان عشق است کوهنوردی بی منت عشق دست در جیب خود کردن و به کوه رفتن و همچون کوه سربلند و پیشانی برافراشته سینه ستبر کردن به کوه رفتن.
آتش های با دود را همین روزی خوران بر پا میکنند و الا بی منتان را کاری با شما ها نیست.اینانند که با همه کار دارند.دلیل آن را هم خود بهتر از هر کس میدانید.یادم هست علم کوه را ارث پدریشان بود و تعطیل برای عموم و بند بخچال را زنانه و مردانه.بعد در زمان لازم و مقتضی ریاستی تیم ها هم مختلط شدند و موجه.
پس از ابراز خود اظهاری خطا که البته و صد البته بر ما پوشیده نبوده نیست که وابسته ذاتی بوده و ملاحضه کاری در آن مجموعه یک اصل بوده و هست. حال تکلیف هجده سال بیراه رفتن و خطا کردن و مکافات آن چه میشود.ترکیب هیات تحریره خود گویای همه چیز است.
قدم اول را شما در کلام برداشتید و از فراز تقابل و جهت گیری عملا فرود آیید. تا این آخرین حرف و یا اولین حرف راستی آزمایی شود.
این انحصار در بزرگمنشی هرگز از پشت میز ریاست کنار نمی آید. و وظیفه رعایا است که گذشت کنند. و تو سری خوردن و ناسزا شنیده حق این رعیت بخت برگشته است.
آیا شما و سایر ین فقط یک ژورنال بدون وابستگی و تعلق خاطر به یک مجموعه را سراغ دارید.
اینکه امروز پرده بر افتاده است و خود سر مگو را میگویید .در ذات حوادث تاثیر گذار است که بسیاری از پرده ها بر می افتد و عیان تر پیدا میشود این تعلقات و دلمشغولی ها.
گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را
بهزاد ترکاشوند
برچسبها: برودپیک 92, بهزاد ترکاشوند