برای افشین سعدی - به قلم محسن پورقاسم
برای افشین سعدی – از اعضای تیم گشایش مسیر ایرانیان در برودپیک و با یاد آیدین بزرگی، پویا یوان و مجتبی جراهی چند ماه از حادثه ناگوار برنامه برودپیک می گذرد. همچنان در جامعه کوهنوردی در مورد چگونگی و علل این حادثه صحبت می شود... اما ... همه ما تو را از یاد برده ائیم...!! دنیای غریبی است برادر ... دنیای غریبیست افشین عزیز... گویا کسی نمیداند که بر تو چه گذشت و چه می گذرد... ما تو را در کجای قلبمان جا داده ائیم...؟ شاید اگر حداقل مانند رامین شجاعی به تو انتقاد می کردیم بهتر بود... که می دانستی فراموشت نکرده ائیم ، حتی با گله مندی و انتقاد... چرا به آنچه که بر تو گذشت نمی اندیشیم... در حالیکه در هر 3 برنامه گشایش مسیر حضور داشتی، هر وظیفه ائی را که به تو محول نمودند بدون تردید پذیرفتی ، حتی وقتی که نامت در تیم حمله نبود... گله ائی نکردی ( در حالیکه تنها تو و آیدین در هر 3 برنامه حضور داشتید و شاید این حق تو بود که در تیم حمله باشی)... چون با روح بزرگی که داری تنها به نتیجه نهائی تیمی کار می اندیشیدی و شاید به همین جهت بود که رامین می دانست تو را اگر در ترکیب تیم حمله قرار ندهد ، حساسیتی در تو ایجاد نمی شود... ما مردم بدی هستیم ...اگر تو را هم از دست داده بودیم، تو هم مانند سه دوست فقیدت اکنون قهرمان چهارم برودپیک بودی... اما چون زنده ماندی هیچ کس از زحمات تو یادی نمی کند. شاید که روحیه شوخ طبعی تو موجب شده تو را جدی نگیریم،... شاید حتی در این زمان که قلبت از فقدان دوستانت اندوهگین است هم اندوه تو برایمان جدی نیست... البته عجیب نیست... زیرا که ما عادت نموده ائیم که قهرمانان خود را پس از مرگ بشناسیم. هرچند گهگاهی انتقادات کوچکی از تلاش تو برای امداد بیان می شود... که این نیز به نوبه خود غایت ناسپاسی از تو برای نجات دوستانت است. زیرا نمی دانند که تو چگونه با تمام تلاش ، خود را از کمپ 3 به بیس کمپ رساندی (برای تهیه باطری بیسیم) و چنان عجله به خرج دادی که توانی برای تو برای عبور از پل یخچال بالترو باقی نمانده بود و موجب شد تا در گودال جریان آب یخچال سقوط نمائی ... و اگر توانائی و تلاش تو برای نجات نبود... اگر آن ضربه تبر به دیواره یخچال نمی نشست، حتماً به سرنوشت کوهنورد زن آلمانی دچار می شدی (که در حادثه مشابه چند روز قبل جان خود را از دست داده بود)... و بعد از تنها استراحت کوتاه یک و نیم روزه ، مجدد تا بالاتر از کمپ 3 ( ارتفاع 7300 متر) صعود نمودی که شاید نشانی از دوستانت بیابی ... در حالی که مرگ را در روز قبل به روشنی لمس نموده بودی و رمقی برای چنین صعود سنگین برای تو باقی نمانده بود... و این در حالی بود که کوهنوردان تازه نفس سوئیسی که برای امداد آمده بودند ، حتی بعد از چند روز توقف از کمپ یک بالاتر نرفتند که مبادا ریسک و خطر نمایند. آری برادر... ما قهرمانان خود را پس از مرگ آنان می شناسیم.
محسن پورقاسم – آبان 92
برچسبها: برودپیک 92, محسن پور قاسم